کتابدار

ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی

کتابدار

ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی

ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی راهکارها و روش ها

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «الکسیویچ» ثبت شده است

۳۰
مهر

معرفی کتاب: نیایش چرنوبیل

 

 

نیایش چرنوبیل یکی از مشهورترین آثار سوتلانا الکسیویچ (1948) است. برنده ی جایزه ی نوبل 2015 در این کتاب که به سال 1997 منتشر شد، قصه ی آدم هایی را روایت میکند که انفجار هولناک نیروگاه اتمی چرنوبیل در بلاروس همه ی زندگی شان را تحت شعاع قرار داد. او با صدها نفر مصاحبه میکند، از آتش نشان و دانشمند هسته ای تا زنان خانه دار و معلمان تاریخ. سبک الکسیویچ که در تلفیق این روایت ها ساخته میشود، ناگهان مخاطب را با کوهی از تصاویر و قصه ها روبه رو میکند که در بسیاری تکه ها نیز با هم در تناقض اند. بسیاری از مورخان انفجار رآکتور هسته ای چرنوبیل را از جمله دلایل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی می دانند و نویسنده نشان میدهد که این انفجار مخوف، چگونه روح انسانی را سوزاند و نا امید کرد.
این کتاب شگفت آور یکی از درخشان ترین نمونه های مستند نگاری است در دهه های گذشته، چنان مهم است که از مهم ترین عوامل نوبل بردن نویسنده اش شد. کتابی که گره خورده با غم، مرگ، شادی و البته تماشای تاریخی که انگار پوسته پوسته شده و در حال فرو ریختن است. یک شاهکار تاثیرگذار...

 

قسمتی از متن کتاب

نمی‌دانم از چه بگویم: از مرگ، یا از عشق؟ اصلا آیا این دو یکسانند؟ از کدام‌ یک بگویم؟

تازه ازدواج کرده بودیم. هنوز حتی تا مغازه هم دست در دست هم می‌رفتیم. به او می‌گفتم دوستت دارم؛ اما آن زمان نمی‌دانستم چقدر دوستش دارم، نمی‌دانستم ... ما در خوابگاه ایستگاه آتش‌نشانی که او در آن مشغول به کار بود، زندگی می‌کردیم. در طبقه دوم. سه زوج جوان دیگر هم آنجا بودند. همه‌مان از یک آشپزخانه استفاده می‌کردیم. کامیون‌های قرمز آتش‌نشانی همیشه در طبقه اول بودند. شغلش این بود و این‌طوری، من همیشه از همه‌ چیز باخبر بودم؛ اینکه کجاست و در چه حالی‌ست.

شبی صدایی شنیدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم. مرا دید. «پنجره را ببند و برگرد به رخت‌خواب. در نیروگاه آتش‌سوزی شده. زود برمی‌‎گردم.»

من خود انفجار را ندیدم، فقط شعله‌هایش را دیدم. همه چیز می‌درخشید. تمام آسمان روشن بود. شعله‌ای بلند همه‌جا را فرا گرفته بود و همه جا پر از دود بود. حرارت هوا وحشتناک بود و او هنوز بازنگشته بود...

  • مهدی بخشنده